روز سیزدهم: شنبه 23 مرداد
خوب:
*کلاس زبانو با موفقیت پیچوندم:>
*قسمت اسپشال واندر اگ رو دیدم(بماند که سرش نزدیک بود گریم بگیره:"))
*گربه مشکی
غیر کاواییمبا اون چشمای سبزغیر خوشکلشخیلی خوب بلده چجوری حالمو خوب کنه:") دایسکییی💜💙*تونستم همه ستاره ها رو باز کنم:>*-*
*Welcome to the new age..to the new age
*کتاب "تقصیر باران نیست" رو تا صفحه 105 خوندم:> خیلی از جاهاش عالیه برا استیکر درست کردنD:
*چارلوت رو تا یه جاهایی دیدمD:
* اون ستاره به خصوص" در حدی درخشان و قشنگه که نمیتونم ازش چشم بردارم.. :')*امروزو دوست داشتم~
بد:
*خیلی خسته بودم و سرم درد میکرد
*از لحاظ احساسی خیلی بی ثبات بودم:"/ هی تو افکارم غرق میشدم و زمان از دستم در میرفت
*مامانم به شدت بهم گیر داده بود و امروز کلا سر هر چیز کوچیک و بی اهمیتی تا مرز دعوا رفت:/ واقعا نمیفهمم، این چیزا ارزششو داره؟
*دکمه کلیک چپ لپ تاپم لق شده:"/ هق
*و باز هم تیک عصبی:/...
*اصلا دلم نمیخواد اعتراف کنم ولی اشتهام خیلی کم شده... و داره از چیزای شیرین بدم میاد:") یه کابوس واقعیه...
*موقع نوشتن پست بابام نتو خاموش کرد :/ ولی خب خداروشکر متوجه شدم میخواد خاموش کنه و پیش نویسش رو ذخیره کردمD:
نمیدونم بگم خوب یا بد؟:
*با این کتاب تقصیر باران نیست به شدت ارتباط برقرار کردم... به شدت... اینکه دوست صمیمیت دوست صمیمی خودشو داشته باشه و به مرور دیگه دلش نخواد با تو حتی یکم حرفم بزنه از دردناک ترین چیزاست:") و خانم لیندا موللی هانت خیلی خوب نشونش داده
*غرق شدن در آهنگ let me down slowly~
*روز خیلی بلند اما خیلی کوتاهی بود:) همزمان هم خیلی خوشحال بودم هم خیلی ناراحت. هم خوب بود هم بد. فکر کنم بتونم بگم روز خاصی بود
روز چهاردهم: یکشنبه 24 مرداد 1400
خوب:
*دخترعمم اومد خونمون. با هم انیمه دیدیم، دومینو درست کردیم، غذا درست کردیم، بالش بازی کردیم و چیزای دیگه~(فیلم دومینو رو فردا به پست اضافه میکنم:) از غذا هم میخواستم عکس بگیرم یادم رفت:" ) خوش گذشت:)
*به خاطر اینکه دختر عمم میخواست بیاد بالاخره اتاقمو مرتب کردمD":
بد:
*دختر عمم به شدت گیر داده بود یه انیمه مثلث عشقی خوناشامی چرت رو ببینه:/ به موریارتی وطن پرست هم گفت مسخره و سمی=----= (دلم میخواد بکشمش:)...)
*به دلایلی عذاب وجدان دارم...
*چشمام خیلی درد میکنن بااززز...