Living Life, In The Night

 

  • 𝑨𝒌𝒆 𝑴𝒊
  • دوشنبه ۲ اسفند ۰۰

~~Happy Birthday

انیمه لایف عزیزم، امروز تولدته

امروز که دو ساله شدی و تو رو میبینم، تو سرشار از روح زندگی و قشنگی هستی

تو برای من باارزشی و حتی جو آزار دهنده بیان که باعث میشه کم اینجا بیام هم نمیتونه اینو تغییر بده

قشنگ ترین بخشی که توی این یک سال به تو اضافه شد و من عاشقشم سناریو هاییه که نوشتم و دوست دارم که باز هم بنویسم

این روز ها هیچ شور و شوقی برای جشن و شادی نیست و من هم حرف های زیادی داشتم که علاقمند به اشتراک گذاشتنشون بودنم اما نوشتن راحت نبود

درسته که توی این بازه زندگیم توسط انواع و اقسام چیزها تحت فشارم و میتونم بگم که تغییری که انقدر ناگهانی توی زندگیم ایجاد شد رو هیچجوره نمیتونم هندل کنم، و زندگی هم زره ای برای من صبر نمیکنه، شرایط هیچ جوره عادی نمیشه و چیزی نیست که دلم بهش خوش باشه، اگرم باشه خیلی خیلی زودگذرن

اما فکر می‌کنم که همه ی ما همین طوری شدیم

امیدوارم تولد بعدیت اوضاع متفاوت باشه، و همگی ما خوشحال تر باشیم

بابت متن درهم برهم متاسفم و ممنونم که هستی

با عشق فراوان، آکه می

 

  • 𝑨𝒌𝒆 𝑴𝒊
  • چهارشنبه ۲۳ آذر ۰۱

این میم رو یادتونه؟🤡 (هشدار اسپویل ناجور از مانگای سگ های ولگرد بانگو)

  • 𝑨𝒌𝒆 𝑴𝒊
  • پنجشنبه ۳۰ تیر ۰۱

قدم ها


 

قدم 1: راضی کردن خانواده
همیشه اولین قدم سخت ترینه، من میدونم که چقدر قراره این راه سخت باشه، چقدر کمبود دارم، چقدر باید تلاش کنم، چقدر دوری رو تحمل کنم و چقدر هم حرف بشنوم، اما با همه ی اینها نمیتونم به مسیر یا رشته ی دیگه ای فکر کنم 
کلی با خانوادم حرف زدم، کلی هم با مامان جون و باباجونم
آخر متوجه شدن که من جدیم و به همه چیزش فکر کردم 
از این مرحله که گذشت، رسیدم به مرحله "دخترای هنرستانی فازشون متفاوته" به نظرم این حرف اشتباهی نیست اما خانوادم خیلی خیلی دید بدی بهش داشتن و حتی بعد از مدت زیادی حرف زدن باز هم آنچنان راضی نشده بودن(تقصیر زن عمومه که جلوشون درمورد پوشش شرکت کننده های کنکور هنر گفته بود🗿 هر چند چیز خیلی بدی هم نگفت، اونا گارد دارن) 
اما به هر حال فکر کنم توی این مرحله موفق شدم:) ، از این به بعد رو هم قدم به قدم در راه چیزایی که میخوام و بهشون علاقه دارم پیش میرم~✨

  • 𝑨𝒌𝒆 𝑴𝒊
  • سه شنبه ۲۸ تیر ۰۱

夏に懐かしい気持ち

تابستون و خنکی کولر که دقیقا روی میزم تنطیمه، حس نوستالژی میده

وقتایی بود که چهارزانو روی صندلی مینشستم و توی اون گفتینوی بنفش کل روز رو با هم حرف میزدیم

اهنگ History Of Violence و ناهار خوردن های پشت لپ تاپ و در حال چت کردن، کلی انیمه دیدن

الان که بهش فکر میکنم خیلی حس عجیبی داره، و خیلی محشره

من عاشق اون موقعم

آره، خیلی تباه بودم ولی خیلی هم خوشحال بودم

هممون خوشحال بودیم

الانم خاطرات من رو خوشحال میکنن، هر چند قرار نیست دوباره تکرار شن


قراره به زودی اتفاقاتی که این مدت برام افتادن رو هم بنویسم و هیجان زدم:) ایگنور نکنید

  • 𝑨𝒌𝒆 𝑴𝒊
  • پنجشنبه ۲۳ تیر ۰۱
با سلام خدمت بازدید کننده گرامی
صاحب این وبلاگ ترجیح میدهد در غارش محو شود و در صحبت کردن چندان ماهر نیست؛ اما تصمیم گرفت که گاهی اوقات نوشته ها و روزمرگی هایش را به اشتراک بگذارد.
بخش نظردهی این وبلاگ غیرفعال است؛ اما اگر صحبتی بود میتونید به صورت خصوصی بگید♡︎
لطقا تنها در صورتی دنبال کنید که پست ها رو میخونید. با تشکر
نکته: با انتخاب رنگ مشکی برای قالب وبم نه میخواستم بگم که خیلی شاخ و خفنم و نه میخواستم بگم که افسردم. صرفا چون بهم آرامش میده مشکیه
𝐵𝑖𝑟𝑡ℎ𝑑𝑎𝑦: 𝟿𝟿/𝟿/𝟸𝟹
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫𝐬